خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی

ساخت وبلاگ

سلام

وقتی یک هفتاد ساله وبلاگنویسی می کند

و وقتی که در این روزگار غدٌار ! در پیچ و خم هائی ... گرفتار می اید .

و وقتی که حواس یادگیری از این پیچ و خم ها را نداشته باشد

و به فرض هم که خداوند به وی « زمان » بپردازد هزینه اش را نمی داند که چه کند ؟

مجبوراست که چندروز دیگری هم صبر کند و موقع را به غنیمت گرفته بگوید :

دهه فجر بر شما مبارک باد

و به امید فجر در اینترنت !

یکهو راهم سد شد ، نمیدانم چه شد ، منهم که این فوت و فن ها را بلد نیستم و آن امکانات را هم ندارم .

عمری بود و وضعیت مساعد تر شد بر می گردم و اکر برنگشتم خدا حافظ شما  

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : دهه فجرتان مبارک باد !, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 1100 تاريخ : پنجشنبه 17 بهمن 1392 ساعت: 1:01

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , تاریح شهر یزد , تلفن ( مخابرات ) در یزد , نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 1126 تاريخ : چهارشنبه 16 بهمن 1392 ساعت: 22:22


وقتی فساد اداری دوره رضا خان اوج گرفت ...
 
من نمی دانم موضوع نامزدی من برای ریاست اداره تلفن قم (1) تا چه حد حقیقت داشت ؛ امٌا این را می دانم که در سال 1313 نه تنها از سوی من و به دلیل مماشات ، بلکه به خصوص بنا به دیدگاه جدید شرکت تلفن نسبت به مدیریت مخابرات در یزد و از جمله جایگاه من نزد مردم و در اداره ، خیلی خیلی متفاوت شده بود . معلوم شد که کامکار را برای فرونشاندن افتضاح رئیس قبلی و نارضایتی شدید مردم یزد نسبت به مخابرات ، به یزد فرستاده اند ؛ ایشان مردی بسیار موجه تر از رئیس قبلی است ؛ حرمتی بسیار بیشتر از سابق برای من قائل می شدند ؛ وحتی گفته می شد که رئیس خواسته است که به عنوان یکی از معاونان ( ریاست حسابداری یا ریاست دفتر ) به من ابلاغ بدهد و مورد موافقت مرکز ، یعنی شرکت کل تلفن هم قرار گرفته است ؛ امٌا حمایت فرماندار و رئیس پست و تلگراف که حالا تلفن را هم تابع آن ساخته بودند از رؤسای کنونی آن دوقسمت مانع می شده است .
از طرفی اگر من آیت اللهی ، شیخ سابقا" ملبس ، و روحانی زاده (2) به دنبال تحصیل مطالبات نبودم ، آنان حصول نمی شدند ؛ و از طرفی فشار دوستانم که در یزد رئیس اداره و نظایر آن و به طورکلی صاحب نفوذ بودند ، و افکار عمومی بر رئیس اداره وارد آمده بود که :
آیا صداقت و سلامت باید پایبند و سبب درجا زدن یک کارمند باشد ؟! ؛ چرا به میرزا جواد پست های بالاتری که استحقاقش را دارد (3) نمی دهید ؟ .
بالاخره رئیس تحت این فشار دوجانبه و با اطلاع کامل از نظر مردم یزد نسبت به اداره تلفن ، برخوردهای خان مامور تحصیل به جای من با مردم ، جایگاه روحانیان و روحانیزادگان در اموراداری آن دوره ی انتقالی ، ابلاغی به شرح زیر به من داد :
شرکت ...                             بتاریخ 6 مردادماه / 1313 شمسی
اداره تلفن یزد و توابع              ضمیمه ............. نمره 302 
آقای  آقا میرزا جواد آیت اللهی کمکی محاسبات اداره محترمه تلفن یزد و مضافات
تعقیب 238 لزوما" اشعار میدارد - چون آقا شیخعلی اعرافی بسمت تحصیلداری اداره تلفن یزد و مضافات منصوب گردیده اند لهذا لازم است کلیه قبوض ابوابجمعی خود را تحویل مشارالیه داده و صورت آن را در سه نسخه تنظیم  یک نسخه آنرا ضمسمه راپرتِ خاتمه عمل  و تسلیم این اداره نموده  و دونسخه دیگر را نزد خودتان و آقا شیخعلی اعرافی حقظ نمائید : - مدیر اداره تلفن یزد و مضافات . علی کامکار . مُهر اداره (4)
این نامه نشان می داد که مسئله سوء استفاده بعضی در مجرای حصول عایدات تا به رئیس اداره با حضور اینجانب در حسابداری حل شده است . واز آن به بعد ضرورتی ندارد که شخصا" هم برای تحصیلات به خارج اداره بروم :
- باید دائما" در محل حسابداری اداره که بیش از یک اتاق و در جوار رئیس حسابداری بود حضور داشته باشم
- وچون کار دیگری ندارم میبایست حتما" در امور حسابداری اداره مشارکتی حقیقی داشته باشم 
چیزی که سبب شد حسابدار تمارض کند و به بهانه ی این که کارهای عقب افتاده دارد دفاتر (5) حسابداری را به خانه ببرد و تا یکهفته به اداره نیاید ؛ غافل از اینکه ...
##
علیرضا آیت اللهی :
(1) از زمانی که آیت الله العظمی حائری یزدی ، شاگر سابق آیت الله العظمی آقا سید یحیی موسوی ، در قم مستقر شده بودند استقبال مردم قم از رؤسای یزدی ادارات بسیار بیشتر شده بود ، و توجه به خاندان روحانی یزدی ، به ویژه احفاد آقا سید یحیی هم وجود داشت چنان که عنقریب برادر آقا میرزا جواد بنام آقا میرزا محمد رئیس ثبت اسناد و املاک قم شدند . در آن زمان مردم شهر یزد در همه جا به خوب بودن شهرت داشتند .
(2) در آن زمان گویا روحانی زادگی ، به خصوص در باره کسی که چند پشتش روحانی بوده باشند بسیار بیش از روحانی بودن نزد مردم ارزش داشت ؛ و این موضوع در زمان نقل این خاطرات ( 1347 ) همچنان تا حدود زیادی رایج بود ؛ به ویژه خود روحانیان در بین خود اصالت روحانیت را بیشتر به کسانی می دادند که روحانیزاده هم باشند .
(3) وقتی از آقا میرزا جواد پرسیده شد که چرا ریاست قم یا لااقل کاشان را قبول نکردید گفتند ؛ اولا" که در حدٌ یک وعده ی مشروط به استغفار از گناه نکرده بود ، ثانیا" دوستان گفتند که فساد اداری همه ی ایران را فراگرفته است و به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است ، ثالثا" ما نژادا" تعلق خاطر بسیار زیادی به وطنمان و زادگاهمان داریم ، حاج آقا علیرضا شریف یزدی اگر از جوانی در نجف میمانده اند از اعاظم شهیر آن حوزه می شده اند ؛ آقا سید یحیی گویا در شرایطی بوده اند که مرجع تقلید شوند و نجف را رها ساخته اند ؛ اصولا" خود ملٌا اسماعیل عقدائی که بزرگ خاندان آیت اللهی یزد است اگر در نجف اشرف میمانده است شاید به عنوان اعلم روزگار خود شناخته می شده است .
(4) روحانیان روحانیزاده ی میبد نیز در مبارزه با ظلم و ستم و فساد و دزدی و ارتشاء ید طولائی داشته اند .
(5) گفته می شد که تا به آن روز دو دفتر حسابداری داشته است ؛ یکی دفتری حقیقی و دیگری دفتری مجعول و به اصطلاح ساختگی که دفتری ننوشته را هم با خود به منزل برده بود و پس از یکهفته با دفتر جدید به اداره وارد شد ! .   
 

 

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , تاریح شهر یزد , تلفن ( مخابرات ) در یزد , نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 1075 تاريخ : سه شنبه 15 بهمن 1392 ساعت: 23:44

 

مبارزه با مفاسد اداری کاملا" شکست نمی خورد

 
 
احساسات بر من چیره شده بود و اشتباه من این بود که به دلیل بی اطلاعی و کم تجربگی فکر می کردم به تنهائی  ، و با اندکی همدلی و همفکری دو سه نفر روحانی بزرگتر و چندنفر دوست صمیمی می توانم بر دشمنی ریشه دار ، گسترده ، و قدرتمند بنام فساد اداری فائق آیم . امٌا نه تنها به نیمی از آنچه هم که می خواستم نرسیدم بلکه با کسب آبرو و حیثیتی به عنوان یک کارمند پاک نهاد، دلسوز و مبارز ، چنان لطماتی از نظر محل و مقام اداری و به خصوص امورمالی خوردم که دیگر به اصطلاح قدرت کمر راست کردن نداشتم ؛ ومتوجه شدم که رئیس جدید هم از خودشان است، و با وجود آنکه انصافا" حُسن نیت هائی نشان می دهد ، حتی از گزارش فسادها به صورت شفاهی به تهران بیم دارد !!!.
فقط مانده بود که در اثر کم پولی از همسر موقت خود هم جدا شوم ؛ و آنچه را که از شغل آزاد صنعتی - تجاری متمرکز در منزل پدرم در می آوردم هم خرج اداره کنم .
نوروز 1313 شمسی و حین دید و بازدید های سال نو به این نتیجه رسیدم که مشی خود را بر مماشات قراردهم تا به اصطلاح اندکی جان بگیرم و در عین حال چه بسا که فرجی حاصل آید . این بود که به مصداق « بنشینم و صبر پیش گیرم ، دنباله ی کار خویش گیرم » به ادامه کار پرداختم ؛ و تقریبا" حوزه علمیه را که نیمی از طلبه های سابقش حالا کت و شلواری شده بودند و اکثرا" همچنان در جلسات درس حوزه علمیه ، به خصوص جلسات درس آقا سید محمد آیت الله که همچنان در مدرس امامزاده جعفر (ع) تشکیل می شد ، شرکت می کردند رهاساختم . نادرستی های رئیس سابق ، کار تحصیلداری اداره تلفن را تقریبا" غیر ممکن ساخته بود ، و اعتماد تقریبا" همه ی مشترکین و متقاضیان تلفن را از اداره تلفن در یزد سلب کرده بود ؛ و مصیبت اینجا بود که تقریبا" هیچکس حاضر نمی شد که جز به من ، آنهم به سختی و گاه چندبار به سردوانیدن ، به احدی دیگر از کارمندان سرکت تلفن در یزد پولی بپردازد ؛ و حتی متقاضیان خط تلفن هم به سراغ من می آمدند . 
درستکاری در ادارات ایران برای شخص درستکار یک مصیبت عظمی بود ؛ و بگمانم که هنوز هم ( سال 1347 ) باشد .
رئیس جدید که در عین ماموریت تصفیه حساب های شخصی مدیران تهران نشین با من ، متوجه حقانیت تمام و کمال من در همه موضوعات شده بود سعی به ایجاد آشتی  و احتمالا" اگر بتواند جبران مافات داشت که البته از مدیران تهران واهمه داشت و پیشنهاداتش را ، از جمله این که من را معاون اداره بگذارد ، نمی پذیرفتند . دو نفر ارشد پس از وی در اداره هم که از ثروتمندان توابع یزد بودند ، قلدری ها و زد و بندهائی محلی داشتند ؛ تا اینکه به اصطلاح جرئتی به خرج داد و اندکی از این سدٌ عظیم را شکست :
 
شرکت سهامی کل تلفن ایران
« محدود »                                               بتاریخ 14 تیرماه / 1313 شمسی
اداره تلفن یزد و مضافات                              ضمیمه .... نمره236 
آقای آقا میرزا جواد آیت اللهی
چون طبق ابلاغ نمره 236 مورخ 14 / 4 / 1313 شمسی شما بسمت کمکی محاسبات منصوب گردیده اید لذا تا تعیین و معرفی تحصیلدارجدید مسئولیت تحصیلداری نیز کما فی السابق بعهده شما خواهد بود و از نقطه نظر پیشرفت جریان اموراداری دستورداده شد فعلا" بطور موقت علی محمد خان واقف زاده در قسمت وصول مطالبات بمسئولیت خودتان کمکی نماید وانتظار می رود که برای وصول مطالبات اداری نهایت سعی و کوشش را بعمل آورید که در موقع تحویل دادن بقیه قبوض ابوابجمعی حتی الامکان مطالبات کمتر باشد که موجب سرفرازی شما بوده و حُسن خدمت خود را فعلا" نشان داده باشید ؛ - 
مدیر اداره تلفن یزد و مضافات . علی کامکار . مهر اداره تلفن یزد .
توضیحات :
این ابلاغ تقریبا" صوری بود و حسابدار حتی حاضر نمی شد دفاتر حساب را به من نشان دهد !- 
- علیمحمد خان واقعا" اخلاق خان ها را داشت و بامردم شاید از بالا نگاه می کرد ؛ به اضافه ی اینکه گفته می شد در آمد بیرونش سالانه شش - هفت برابر حقوق اداره تلفن است و اینجا فقط محض پرستیژ کار می کند .
شفاهی به من گفته شد که این ابلاغ  ، درست یک ماه مانده به جشن مشروطیت در تهران ، مقد مه ای صوری است که شما به جشن مشروطیت در تهران دعوت شده در آنجا از مدیر کل عذر خواهی !!! کنید و ایشان هم شما را به ریاست اداره تلفن یکی از شهرهای ایران ، که آن شهر می تواند قم یا کاشان باشد ، منصوب کند .
که من به هیچ وجه علاقه ای به خروج از یزد نداشتم و آن را به رئیس اطلاع دادم .
 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , تاریح شهر یزد , تلفن ( مخابرات ) در یزد , نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 898 تاريخ : يکشنبه 13 بهمن 1392 ساعت: 18:17

 
آب از سرچشمه گل آلود بود !
 
در مورد نحوه کار و به خصوص مبارزات من در اداره تلفن دوره حکومت رضا شاهی یزد اصولا" چند مسئله وجود داشت  :
یکی اینکه اساسا" مردم یزد بگمانم بیش از مردم سایر شهرهای ایران در مقابل دزدی مقاومت کرده از رشوه دادن پرهیز می کردند .
دوم اینکه روحانیان  یزد گرچه با توطئه ای عظیم ، و برخلاف سایر شهرهای ایران ، و احتمالا" به خاطر همین ایمان محکم و صداقتشان در اسلام که با مشی حکومت دست نشانده انطباق نداشت ، تقریبا" همگی خلع لباس شده بودند و زیرک ترینشان شرایط را در یافته ضمن اضطرار در درآمد و گذران زندگی خود و خانواده شان ، به منظور منفعت در جلوگیری از ضرر با نفوذ و رسوخ در ادارات به خدمت ادارات دولتی در می آمدند ، امٌا در آنجا از همرنگ شد ن با رؤسای خانزاده ، دزدی و ارتشاء پرهیز می کردند و به علاوه با امر به معروف و نهی از منکر یا لااقل هشدار و نصیحت می پرداختند و در نتیجه ی شخصی خود را مغضوب آنان هم می ساختند . منتهی کار من خطیر تر از همه شده بود . چون شروع کرده بودم به کاغذ پرانی و پرونده سازی علیه رئیس بسیار ناشایست و به خصوص سوء استفاده چی و دزد ، و عمٌال وی در تلفن یزد غافل از اینکه بالاترها دزدتر اند ! . نتیجه هم همان بود که مثلا" در مجموع سه برابر همکاران اداریم  کار کرده بودم و شغل تحصیلداری را که هیچکدام از عهده اش بر نمی آمدند انجام می دادم ( و فی الواقع به خاطر همین هم بود که مرا از اداره اخراج نمی کردند ، ضمن آن که کمی هم از دودمان آیت اللهی ،  روحانی و در آن روزها متحد و منسجم با قبول ارشدیت آقا سید محمد آیت الله و دیگران ، هم بیم داشتند  ) امٌا در عمل فقط ثلث حقوق خود را دریافت می کردم و نهایتا" هم دستور از همان بالا ، یعنی از سوی شخص مدیرکل تلفن ایران در تهران ( که گفته می شد وسائل زندگی فرنگی خانه رضا شاه را او از فرنگ به قیمت گزاف آورده و به رضا شاه هدیه داده است ) بود . 
مثلا" این نامه :
 
شرکت سهامی تلفن ایران                       بتاریخ اول اسفند / 1312 شمسی
« محدود »                                         ضمیمه .........نمره 651 
اداره تلفن یزد و توابع
تلگرافی « گفتار »
آقای آقا میرزا جواد آیت اللهی تحصیلدار و کمک دفتر اداره محترمه تلفن یزد و توابع
عطف به مراسله نمره 30 مورخ 30 / 10 / 1312 لزوما" اشعار می دارد - طبق مرقومه نمره 2000 / 5376 مورخ 23 / 11 / 1312 مقام منیع مدیریت محترم کل تلفن ایران چون پرداخت حقوق و عیدی زمان تعلیق شما بدون تصویب و اجازه بوده بهیچوجه مورد قبول واقع نگردیده و بایستی از محل حقوق خود کسر و عاید صندوق دارید و سماجت بیش از این هم در اینموقع برای شما صلاحیت ندارد .؛ - مدیر اداره تلفن یزد و توابع علی کامکار . مهر اداره تلفن یزد .
توضیخات :
- اصلا" بنده هیچگاه در تعلیق نبودم !
- کمک دفتر به معنی « معاون دفتر » است که البته دفتر رئیس نداشت ، و عملا" خودم رئیس دفتر هم بودم .
- گویا جریان شرکت تلفن توسط آشنایم ابو الحسن حایریزاده یا فلان وکیل یزد در مجلس به آنجا رسوخ کرده بود و وی در حالی که رئیس سابق یزد را معاون خود ساخته بود در پی توجیه کارهایش از پی پرونده سازی بر آمده بود ؛ و... رئیس یزد هم مینوشت « در اینموقع برای شما صلاحیت ندارد » !!! . بازهم از جیب من به جیب حکومت و از آنجا به هر عنوان به جیب عمال حکومت رضا شاهی ! .
آب از سرچشمه گل آلود بود ! ! .  
 

 

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , فساد اداری در زمان رضا شاه , اداره تلفن یزد, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 952 تاريخ : جمعه 11 بهمن 1392 ساعت: 19:22

 
در ایران دیکتاتوری - دزدی - وقاحت رضا شاهی
 
در جامعه ای که زندگی میکنی ، مثل جامعه رضا شاهی ، خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو ! و الٌا خُرد و خاکشیر می شوی . اگر می خواستی در ادارات کار کنی و نان حلال بخوری ، آنهم در شهر دارالعباده ی یزد ، یا باید خیلی به تو نیاز داشته باشند و جاگزینی برایت نباشد ، یا پارتی های کت و کلفتی داشته باشی یا همرنگ جماعت بشوی ! والٌا همه نمی توانند در خط پیامبران باشند باید مثل حکومت رضاخان گاهی به جای این که حکومت به تو حقوق کارت را بدهد تو حقوق دزدی و ارتشائ و فساد گسترده حکومت را با زحماتت بدهی ! مثل من در همان سالها . بعدا" که در سال 1316 به تهران رفتم و دنبال قضیه را کمی به کمک برادرم ، میرزا محمد که در آنجا کارشناس ثبت کل شده بود ، گرفتم دریافتم که سلسله مراتب دزدی تا حدود زیادی منطبق با سلسله مراتب حکومتی است : رضا خان زمین چند تا خان را غصب کرده است ؛ و برای اینکه صدایشان ، به خصوص جلوی خارجی ها ، در نیاید نه تنها به اینها هرچند هم ناشایسته ی مدیرکلی و ریاست ، پست داده است بلکه دستشان را هم عملا" در دزدی و ارتشاء کاملا" باز گذاشته است که چه بسا بازهم از آنها هدایائی به خصوص به صورت طلا و جواهرات بگیرد .  آنها هم طبیعتا" از رؤسای ادارات ایالتی می گیرند ، رؤسای ادارات نالایق و رشوه بگیرو دزدان ولایتی چون رئیس فلان اداره یزد هم هرطور که بتوانند :
- تلکه کردن مردم ، به خصوص تجٌار و پولدارها ( که آنها هم می کشیدند روی جنس ! و بنابر این مردم مظلوم یزد اعم از دارا و ندار می پرداختند ) .
- باز گذاشتن دست زیردستان در دزدی و رشوه گیری و گرفتن حق السهم ( همانطور که در اواخر دوره قاجار هم بوده است ).
- خواباندن صدای ناراضیانی چون منِ مثلا" 27 ساله ی بی خبر از قلب حکومت و نسبتا" خوشبین به روند امور از بالا . 
در واقع اداره تلفن نه تنها خلاف قولی که به وکلای یزد داده بود در پی اعطای پست معاونت و پس از آن ریاست اداره تلفن به من نبود بلکه فقط در پی این بود که به اصطلاح با پنبه سر ببرد و مرا حتی الامکان بدون اخراج که پیامدهای متعدد نامطلوب برایش داشت سرکوب کند .
بنابر این حین انتقال قدرت از رئیس قدیم به رئیس جدید ابلاغیه ای از منشی اداره ! در باره پست جدیدم که ضمنا" به صورتی نا متداول نوشته شده بود به شکل زیر دریافت کردم :
اداره تلفن یزد و توابع . بتاریخ 11 دی ماه / 1312 . نمره 372 .
آقای میرزا جواد آیت اللهی
برحسب امریه مطاع نمره 465 / 3019 مورخ 4 / 7 / 1312 اداره محترم کل  شغل تحصیلداری و کمک دفتر اداره تلفن یزد و توابع رسما" بعهده شما برگذار می شود و حقوق ماهیانه شما بقرار هر ماهی نود ریال که فعلا" مقرر است خواهد بود . علیهذا لازم است طبق مقررات اداری در تحت نظر و دستورات مدیر مسئول وقت بنحوی وظایف مرجوعه را انجام برسانید که موجبات رضایت اداره از حُسن عملیات شما و همچنین وسائل ترقیات آتیه خودتان از هر حیث فراهم شده باشد .
منشی اداره محترم کل و مدیر فعلی اداره تلفن یزد و توابع . محمد ؟ مهر اداره تلفن یزد
توضیحات :
- کمک دفتر به معنی « معاون دفتر » است که البته دفتر رئیس نداشت ، و عملا" خودم رئیس دفتر هم بودم .
- درست است که من ابدا" حریف نبودم ، امٌا افشا گری هایم حسابی اداره کل یا همان شرکت تلفن را به دست و پا انداخته بود چنانکه به هر حیله و تدبیری متوسل می شدند که هم زمام اداره به دست من و امثال من یزدی و روحانی زاده نیفتد ، ثانیا" به نحوی سرو صدا ها را بخوابانند  
- این نامه ظاهرا" رسمی دارای کلک هائی بود که هرموقع که می خواستند ( و خواهیم دید ) آن را بی اعتبار اعلام می کردند و بیشتر به این جهت بود که جلوی مکاتبات من با اداره کل را بگیرند .
بعد هم بر اثر پیگیری طلب خود از رئیس اداره قبلی و افشاگریها در مکاتبات مستقیم با مرکز ، که هر رئیسی آن را دور زدن خود می دانست و برعلیه آن بر میخاست ،  این نامه کوتاه امٌا کاملا" گویا را از اداره کل تلفن در تهران ، دریافت داشتم :
بتاریخ 7 / 11 / 1312 نمره 738 / 5304 
آقای میرزا جواد آیت اللهی تحصیلدار اداره محترم تلفن یزد
در جواب مراسله 24 دی شما راجع به یکصد و نود ریال ادعای طلب از آقای باستانی مدیر سابق بر طبق اطلاع واصله از اداره تلفن یزد قبلا" بمشارالیه مراجعه و نتیجه ... به اداره مذکور ابلاغ شده است .
از طرف مدیر کل رضائی 
با این نامه عجیب و غریب و سراسر کذب که آب پاکی را روی دست من می ریخت و به علاوه به جرم دادخواهی ! مرا از معاونت دفترهم عزل کرده بودند عملا" مرا دو سه روزخانه نشین کردند ! . بعدا" پدرم فرمودند که پول اداره نزد مردم از بیت المال و حق الناس است و درست به نظر نمی رسد که به وصول آنها ادامه ندهی ... و دوباره شروع کردم باجدیت به کار مشغول شدن .
 

 

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , فساد اداری , نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 1027 تاريخ : پنجشنبه 10 بهمن 1392 ساعت: 17:01

 

 فساد دوران رضا شاهی

 
واقعیت این است که من در اداره تلفن یزد ورود ممنوع رفته بودم و به تنهائی خلاف جهت بقیه ی صاحبمنصبان که اهل هرگونه سوء استفاده و ارتشاء بودند حرکت میکردم ؛ حتی به فرم کامل لباس اداری در آمده بودم که شیخ و شیخ زاده بودنم را بهانه نیاورند ، مبارزه من به خاطر حق در برابر ناحق بود و نه صرفا" به عنوان روحانی در برابر قوای رضا شاهی که گاه اینگونه در مقابل مرکز وانمود کرده بودند . امٌا همیشه هم تقریبا" به خاطر صداقت خود فریب خدعه و نیرنگ  آنها را می خوردم . مثلا" موقعی که مسلٌم شد که رئیس اداره منتقل به تهران شده است با این که با وی قهر بودم خواستم به اتاقش بروم و مبلغ 190 ریال ، معادل سه ماه حقوق خود ، را که با حواله های او به این و آن داده بودم ، و مقداری از اسناد را که میبایست نزد من باشد امٌا وی به امانت گرفته بود از وی پس بگیرم . معاون اداره که مرا دید گفت الآن بین شما دونفر کتک کاری می شود ؛ تو برو ! خیالت راحت باشد که من هم اسناد و هم پول را میگیرم و به تو می دهم . نمیدانم چه کاری کرده ای و چه پشتیبانی به هم زده ای که اکنون همه از تو حساب می برند . 
امٌا همین معاون پس از رفتن رئیس از یزد و در پاسخ به مطالبه من شروع کرد به فحاشی های بسیار رکیک نسبت به رئیس و این مطلب که : اگر سه ماه حقوق تو را با خودش برده است شش ماه حقوق من و وسایل منزلی که بهش قرض داده بودم را هم با خود برده است ! . رئیس جدید هم که از نگاههایش مشخص بود که کلماتی از دعاوی معاون را باور نمی کند ؛ می گفت ایشان مظلوم تر از شما است و وی را به جای خود ابقاء کرد . مفتش مرکز ، بنام گنجابی ، هم که در 18 / 8 / 1312 به منظور رسیدگی به انواع و اقسام سوء استفاده های مالی به یزد  آمد افاقه نکرد ؛ و می گفتند خودش هم شریک بوده است ، یک قالیچه به عنوان زیر میزی گرفته است و رفته است  . نامه ای در تاریخ 24 / 10 / 1312 خطاب به مدیر کل شرکت سهامی کل تلفن ایران نوشتم که آنهم بیفایده بود ؛ از یک طرف هرکس که از تهران می آمد مرا تهدید می کرد که در تهران پرونده ای قطور برایت ساخته اند ، هم اکنون ، مثل سال قبل ، تعلیق هستی و خودت خبر نداری ! ، و به زودی اخراج می شوی ؛ و از طرف دیگر رئیس جدید که مشخص بود کاملا" از خودشان و چون خودشان است سعی می کرد ضمن پاسکاری من با تهران به زبان خوش و ناخوش صدای من را ببرد ؛ و البته جرئت اخراج مرا از اداره نداشتند چون علاوه بر اینکه با بی اعتمادی مردم دیگر هیچ کسی قادر نبود طلب های اداره را از مشترکین دریافت کند ، صدای گندکاریهایشان در تمام شهر پیچیده بود ، نقل محافل بود ، و بعضی حتی به نوعی به من نگاه قهرمانک می کردند ؛ امٌا هیچ مسؤولی هیچ کمکی به من نمی کرد ! همه متفقا" با وجود این که حق را به من یا در واقع حق را به حق می دادند فقط سعی در آرام کردن من داشتند ...
وقاحت را در این نامه که مدیر جدید به جای پرداخت بدهی ها و ابلاغ معاونت اداره به من داد مشاهده می کنید :
آقای آقا میرزا جواد آیت اللهی تحصیلدار و کمک دفتر اداره محترمه تلفن یزد و توابع
طبق مرقومه 4833 مورخ 21 / 10 / 1312 مقام منیع مدیریت محترم کل تلفن ایران راجع به یکصد و نود ریال ادعای طلب شما از آقای باستانی مدیر سابق چون مدرک شما صورتی استبخط دیگران و مورد قبول آقای باستانی واقع نشده لذا عودت داده اند که عینا" منظم است . ضمنا" مرقوم میفرمایند چنانچه قبض و مدرک صحیحی غیر از این داشته باشید بفرستید تا موضوع تعقیب و رسیدگی شود . مدیر اداره تلفن و توابع . کامکار 
مدرکی به آن اعتبار را که همه هم میدانستند که صد در صد صحیح است انکار می کردند و مدرک دیگری طلب می کردند ! در واقع طی مدتی که آن دزد شریر رئیس اداره تلفن یزد بود من فقط ثلث حقوقم را گرفته بودم چون تربیتی واقعا" اسلامی داشتم و بر علیه دزدی و ارتشاء فراگیر آن زمان جنگیده بودم ...
 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , فساد دوران رضا شاهی , آسمان همه جا یکرنگ , نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 1116 تاريخ : پنجشنبه 10 بهمن 1392 ساعت: 0:01

 
ریشه فساد در اداره تلفن یزد
 
اوائل اسفند 1312 یکی از دلال - تاجرهای مشهور ، معتبر ، اسم و رسم دار و آبرومند یزد که اگر نامش را ببرم کسی باور نمی کند پس از ورشکستگی و اضطرار حاضر شده بود که بیاید به جای من تحصیلدار اداره تلفن شود و البته که شاید به همان دلیل ارتباطات گسترده ای که داشت و از خاندانهای بزرگ به هم پیوسته یزد ، و اهل زد و بند ، بود بهتر از من هم از عهده تحصیلداری بر می آمد . من هم که نتوانسته بودم در محیط اداریی که « به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است » و تازه در جاهای دیگر باید از صفر شروع کنی و آزادی اینجا را هم نداری شغل بهتری برای خود بیابم پس از مشورت با پدرم و صمیمی ترین یارشان در آن ایام آقا سید علیمحمد وزیری ، و دوستانم از جمله آقا سید محمد آیت اللهی ( فرزند آقا سید محمد صادق ) افصح زاده ، احمد آقا علیین ، و... با رئیس اداره ، باستانی آشتی کردم که متاسفانه این آشتی بر مراتب گستاخی ها و زیاده خواهی های وی افزود و مرا وادار به نوشتن التزام نامه کرد که نوشتم امٌا گزارش آن را هم به بازرسی که از تهران آمده بود دادم و ضمنا" تلگراف تبریک سال نو 1313 را هم به توصیه همان دوستان و بازرس شرکت برای رئیس کل شرکت در تهران فرستادم
گزارش مفصلی را که قبلا" تهیه دیده بودم ، و حتی الامکان مستند کرده بودم ، همچنان نزد خود داشتم تا پس از جریان التزام نامه که رونوشت آن را برای اداره کل در تهران فرستاده بود آن  را به یکی از بزرگان یزد که به تهران برای دیدار دوتن از وکلای یزد در مجلس شورای ملی می رفت و دستگاههای اجرائی از آنان حساب میبردند و ضمنا" مرا هم می شناختند سپردم . مدیر کل تلفن ایران با ناراحتی بسیار زیاد ( چون گویا رئیس اداره تلفن یزد حسابی سبیل وی را چرب می کرده است ) حاضربه پذیرش و مطالعه گزارش بسیار مفصل من ، و به ناچار ( چون پای نمایندگان یزد به میان کشیده شده بود ) به تغییر رئیس اداره تلفن یزد شده بود و این رئیس با مختصر پولی که به عنوان پیش قسط به کسبه پرداخت با کمال وقاحت تمام اجناس خریداری شده را با کامیون اداره پست و تلگراف و تلفن به تهران برد و بعدا" شنیدیم که در آنجا پست مهمی هم به وی داده اند ...
از طرفی شنیدم که نمایندگان یزد گفته بودند که ریشه فساد تلفن در یزد کنده شد ، وهیچکس درستکارتر و لایق تر از میرزا جواد برای ریاست اداره تلفن یزد نیست ؛ که برخی گفته بودند وی هنوز جوان و در اینگونه امور کم تجربه است ؛ بهتر است فعلا" به معاونت اداره برسد تا بعد ببینیم چه می شود ، و ...
از طرف دیگر رئیسِ از هرجهت فاسد موقع ترک یزد پیغام داده بود که مطمئن باش هرکس که به جای من بیاید از ما است و در اسرع وقت تو را از اداره تلفن اخراج می کند ! ، تقصیر من بود که به یک روحانیِ در هفت پشت روحانیزاده اعتماد کردم ! ، و جالب اینکه یکی از تجار معتبر یزد که از طرف وی این پیام را به من داد پیشنهاد کرد که یک هدیه سرراهی به رئیس سابق بدهم تا زهرش شکسته شود و باندشان از آن به بعد نان مرا آجر نکنند !. مشترکان تلفن هم به جای این که مبارزه من را تقدیس و تحسین کنند تقریبا" همه شان نصیحت می کردند که با اینها در نیفت ! ؛ حسابی به ضررت تمام می شود . 
 

 

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , آقا سید علیمحمد وزیری , آقا سید محمد آیت اللهی , احمد آقا علیین , افصح زاده, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 871 تاريخ : سه شنبه 8 بهمن 1392 ساعت: 16:08

 
 
 
تماشای ذبح ( نحر ) شتر و آمدن سیل
 
 
 این که میگویند یزد شهر دارالعباده است  به نظر من شهر پرهیز و اجتناب از هر گناه و حتی هر امر غیر اخلاقی است ؛ و همان روضه خوانی هائی که گفتم روی این شهر بسیار تاثیر گذاشته است  ،  آقا بزرگ آقا سید یحیی خیلی به این روضه خوانی ها اهمیت می دادند و همیشه در حوزه علمیه به طلبه ها و در مجالس به آخوندها توصیه می کردند که امر به معروف و نهی از منکر کنند ؛ منکرات و خطرات آنها را به مردم گوشزد کنند و بعد هم بیشتر به مسئله گفتن ، یعنی احکام اسلامی ، بپردازند ، نتیجه این است که حالا با وجود اینکه طلاق شرعی است ، کسی در یزد زنش را طلاق نمی دهد ، با وجود آنکه چند زن گرفتن ، شرعی است به ندرت می بینیم که کسی چند زن بگیرد ، باوجود آنکه بیرون رفتن زن از خانه بدون اجازه شوهر غیر شرعی است همه به زنهایشان اجازه داده اند که هر وقت می خواهند بیرون روند . می بینیم که سالهاست در این شهر قتل نفس صورت نگرفته است ، تجاوزی به ناموس مردم نبوده است  ، دزدی از دیوار مردم بالارفتن تقریبا" سالی یکبار هم اتفاق نمی افتد .
و امٌا ، در مقابل ، مردم یزدگاهی از آنطرف خر به این طرف خر می افتند و به قول میرزا محمد همه اش می گویند نه ! ، نگو ! نکن ! ؛ مثلا" رادیو هم گوش نده ! ، ورق بازی ( و نه قمار ) هم نکن ! فوتبال و والیبال هم نکن ! اینها لهو و لعب است !.
وقتی طلبه بودم و بین ده - پانزده سال داشتم  در مدرسه شفیعیه بعد از اینکه مدرس ها به خانه هایشان می رفتند گاهی قایم موشک ، تنه بازی و به خصوص گو بگیر بالا بیا بازی می کردیم . یک روز شیخ ... که چیزی در مدرسه جاگذاشته بود ناغافل به مدرسه باز گشت که آن را بردارد و ما را در حین همین بازی گو بگیر بالا بیا دید . خیلی خیلی عصبانی شد و ما را مؤاخذه کرد ؛ بعد هم حدود دوساعت منبر رفت که نباید بازی کنید ! هر بازیی لهو و لعب است . پدر من با اینگونه آخوند ها هم عقیده نبودند و شادی را لازمه زندگی ، به خصوص زندگی کودکان ، نوجوانان و جوانان می دانستند . یک بار بیرون شهر به باغی دعوت بودیم که روحانیان بزرگ شهرتقریبا" همه شان دعوت بودند ؛ چند نفری نشسته بودند به وافور کشیدن ، بقیه هم اکثرا" قلیان می کشیدند و نام این میهمانی هم که البته برخی با نقل خاطرات شیرین و لطیفه کوئی و تکٌه پرانی و مزاح سعی به خوش بودن داشتند « تفریح » بود . پدرم حتی قلیان هم به ندرت می کشیدند و وقتی دیدند ما نوجوانان کارمان فقط دود وافور و قلیان خوردن است گفتند بروید جفتک چارکش بازی کنید ! چند نفری از روحانیون بلافاصله با پدرم درافتادند که : « دستور به لهو و لعب می دهید ؟ » و البته پدرم هم از عهده همه شان بر آمدند ...
به غیر از روضه خوانی ها که برای ما هم آموزش و هم گذران اوقات فراغت به تعبیری بود ، تفریح ما این بود که برویم بازار مغازه ها را تماشاکنیم . مثلا" نیم ساعت - یک ساعت مقابل یک کارگاه آهنگری یا عصاری و حناسابی می ایستادیم به تماشا ! ( البته بد هم نبود ؛ چون من از همین تماشاها دوستدار کار صحافی شدم و این حرفه به کارم آمد ) ، اگر گاو یا شتری را میخواستند قربانی کنند می رفتیم به تماشا ، جون گاو یا شتر را قبل ازذبح شرعی تزئین  می کردند و به منظور تبلیغ به دور شهر می چرخاندند ، گاه برای مشاهده ذبح آنها هم حاضر می شدیم .
مهم ترین تماشائی که کرده ام به نظرم تماشای سیل عظیمی است که در سال بگمانم 1303 شمسی در یزد جاری شد . امروز باور کردنی نیست که چه سیل عظیمی وارد شهر شده بود و تا چند سال چاه های آب نیاز به ته زنی نداشتند .
وسایل تفریح نداشتیم ؛ به تفریح عادت نکرده ایم ! خال آنکه روح و روان انسان به تفریح نیاز دارد ؛ تا بازسازی شود و بیشتر و بهتر از عهده ی زندگی و عبادت پروردگار بر آید .
 
 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , تاریح شهر یزد ,سرگرمی و تفریح, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 876 تاريخ : يکشنبه 20 بهمن 1392 ساعت: 23:31

 
فرهنگِ نکن در یزد حوالی 1290 - 1300
 
قدیم ، یعنی زمان کودکی من در دهه های 1290 و 1300 شمسی نه مدرسه به حد کافی در همه ی محله های شهر وجود داشت ، نه سینما و تآتر و ... و نه حتی مردم گیرنده رادیو داشتند ؛ این بود که در تعلیم ، و بخصوص در تربیت ، تقریبا" هرچه که بود همان « تربیت خانوادگی بود » ؛ که آنهم به ذات بچٌه بر می گشت که خوش ذات باشد یا بد ذات ، با هوش باشد یا خیر ، خوش استعداد باشد یا کودن .... و گاه بچٌه ای را که از نظر قیافه به پدر یا مادر یا بزرگتر دیگرش رفته بود با وی قیاس می کردند و می گفتند که از نظر رفتاری هم چون او خواهد شد و آینده ای چون حال وی خواهد داشت .
گفته می شد که از بین فرزندان آیت الله العظمی آقا سید یحیی موسوی یزدی ، والده بسیار بیش از همه به آن بزرگوار شباهت داشتند ، و من و برادر کوچکم ، میرزا محمد ، هم بسیار بیشتر از اینکه به پدر و اقوام پدریمان شباهت داشته باشیم به والده مان و لابد آقا سید یحیی شباهت داشتیم . از همان کودکی لاغر بودن و .... حافظه من را به آقا بزرگ آقا سید یحیی نسبت می دادند و خیلی از خصوصیات میرزا محمد مثل کنجکاوی ، اشتیاق به دانستن ، برونگرائی ، شهامت در هرکار و... را با همین خصوصیات نزد آقا بزرگ قیاس می کردند .
جعفر آقا ، برادر دوم من و میرزا کاظم ، برادر سوم من ، هم بیشتر به پدرم شباهت داشتند و هم چهار پنج سال با ما دونفر فاصله ی سنٌی داشتند ؛ امٌا فاصله سنٌی ما دونفر فقط کمی بیش از یک سال بود و این بود که مثل دوقلوها بسیار با هم دوست و اخت شده بودیم تا سالهای سال نزدیکترین فرد به یکدیگر بودیم . روحیات یکدیگر را هم خوب می شناختیم .
میرزا محمد در مکتبخانه ملٌا محمد خراسانی ، که البته کلاس اوٌل و دوم و از این حرفها به صورت کنونی ( سال 1347 ) نداشت ، خیلی زود و به صورت عجیب و غریبی خودش را به من رسانید و تقریبا" در برخی از دروس همدرس شدیم . زیاد سؤال می کرد ؛ به درس خواندن اشتیاق نشان می داد ؛ می خواست حتما" و حتما" آدم مهمی بشود و سری توی سرها در بیاورد .
ضمنا" بسیار برونگراتر از من و اهل معاشرت و دوستی با دیگران بود و یادم می آید که از مکتب به بعد با بچٌه های نخبه آن زمان که بعدا" به جائی رسیدند و مثلا" دکتر مرشد و تیمسار توفیق ، و... شدند طرح دوستی انداخته بود .
قبل از رفتن به مکتب و همان موقع مکتبی بودن خیلی دوست داشت تا به کوچه رفته با بچٌه ها از قایم موشک بازی و حمومک ما مودرکنه گرفته تا چفته بازی و گوبگیر بالا بیا بازی کند که وقتی از والده اجازه می پرسید می گفتند : نه !
کوچه محل امنی نبود چرا که بچه های کوچه که اکثر قریب به اتفاقشان از خانواده های دچار فقر مالی و فقر فرهنگی بودند ؛ فاقد تربیت لازم بودند .
می خواست به منزل سایر بچه ها ، یعنی همان ها که از خانواده هائی با فرهنگ تر بودند و حتی برخی با ما رفت و آمد خانوادگی هم داشتند ، برود و با آنها بازی کند ، که وقتی از والده اجازه می خواست ؛ والده می گفتند : نه !
میخواست وقتی دونفری در نوجوانی و بدون حضور پدرمان به روضه خوانی ها می رفتیم ، پامنبری کند که وقتی قبلا" از پدرمان اجازه میخواست پدرمان می گفتند : نه !
می خواست در باره کتاب حافظ که می خواندیم و معنی برخی از ابیات آن از ملٌا محمد سؤال کند که ملٌا از قبل سؤالش را حدس زده و می گفت : نه !
خاله ام ، به شوخی ، به والده می گفت : خدا خیر گرداند ! این بچٌه بزرگ که بشود لابد می گوید چرا مشروب ، نه ؟ چرا دوستی با دختر مردم ، نه !.
میرزا محمد گله می کرد که این چه زندگی ئی است ؟!!! همه اش ، نه ! و همه ش نکن ! ؛ و خالا ( 1347 ) می بینیم که با خیلی از نه های غیر منطقی جنگیده است و گرچه امکانات و مثلا" ثروت پدری آقا سید یحیی را نداشته است مدیر کلٌ ثبت اسناد و املاک خوزستان شده است ؛ امٌا من خیلی مطیع تر و بسیار وابسته تر به پدر و مادر بودم ، به « نه » ها بیشتر احترام می گذاشتم و وقتی موقعیتی فراهم آمد که برای تحصیلات مذهبی به نجف بروم و با مخالفت ضمنی والده که می گفتند : نه ! ، همین حوزه علمیه یزد کفایت می کند مواجه شدم گفتم به چشم و نتوانستم لااقل جواز اجتهاد درست و حسابی بگیرم ، گرچه صرفنظر از این اطاعت همیشگیم از پدر و مادر ، خودم هم کمی پشیمان بودم که چرا به جای مکتب به دبستان نرفته ام و بسیار بیشتر علاقه به کار داشتم تا تحصیلاتی که در آن زمان معلوم نبود نهایتا" فایده شان چه خواهد بود .
پدرم از جعفر آقا به بعد فرزندانشان را به مکتب نفرستادند و به دبستان فرستادند .    
 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , تاریح شهر یزد ,تعلیم و تربیت , آقا میرزا محمد آیت اللهی , تفریحات سالم, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 941 تاريخ : يکشنبه 20 بهمن 1392 ساعت: 23:24

 


خریدن خانه
خرید و فروش خانه در دهه 1300 شمسی در یزد به دلایلی چون اینکه « معتقد بودند خانه پدری را نباید فروخت » و غیر از این ، به ندرت اتفاق می افتاده است ؛ و به همین دلیل بنگاه معاملات ملکی نیز وجود نداشته است (1) ؛ و قیمت خانه ها مشخص نبوده است . تنها مرجع قیمت خانه یکی - دو نفر « معمار مقوٌم » در شهر یزد بوده اند که قیمت خانه ی مورد معامله را بنا به اطلاعات و تجربیات خود تقویم کرده تخمین می زده اند :
- خانه مشابه آن در آن نزدیکی چند به فروش رسیده است ؟
- از آن زمان تا به حال قیمت ها با چه نرخی افزایش داشته اند ؟
- زمین خانه چند متر است و تخمینا" به چه قیمتی ؟ ( در آن زمان « زمین افتاده (بایر ) » در یزد و در جوار آن شهر زیاد بوده است و قیمت زمین نازل مینموده است ).
مرغوبیت مکان خانه از این نظر که در گودی یا بلندی یا کوچه تنگ و... واقع نشده باشد و دزد گیر نباشد .
- مرغوبیت محل خانه از نظر دسترسی به خدمات شهری ، اعیان نشین بودن ، خوش همسایه بودن ، نزدیکی به محل کار ، و...
- تقویم میزان خشت و آجرو سایر مسالح ساختمانی بکار رفته در ساخت خانه
- تقویم میزان کار بنٌا و کارگر برای ساخت ، و مزد پرداختی به آنان .
محاسبه و اعلام قیمت نه تنها به تجربه و تخصص معمار مقوم بر می گشته است بلکه با میزان ایمان ، وجدان و عدالت پیشگی وی نیز بی ارتباط نبوده است . بنابر این ابتدا می بایست بر سر مقوٌم به توافق برسند ؛ به خصوص که قیمت نامه میبایست مکتوب شده در آن زمان که هنوز امضاء کردن متداول نبوده است توسط مقوم ، فروشنده ، خریدار ، روحانی یا مجتهدی که در محضر وی معامله صورت گرفته و مستند می شده است ، و ترجیحا" یک یا چند نفر شاهد معتمد و معتبر ، مُهر شود .
به این دلیل قیمت نهادن بر خانه مورد نظر پدرم ، حاج میرزا علی شریف ( آیت اللهی ) ، برای خریداری به دلیل اینکه در آن حوالی سال 1287هجری شمسی ، فقط یکی - دوسال از عُمر ساختن آن می گذشته است نسبتا" اسان بوده است . این خانه که بگمانم حدود 400 متر مربع مساحت داشته است به عنوان اینکه بسیار مستحکم و با طاقهائی دوطبقه ساخته شده است (2) به قیمتی بالا و بدون کوچکترین تخفیف به پدرم فروخته شده است از جمله شاید به این دلیل که فروشنده از اشتیاق پدرم به امامت جماعت مسجد مصلی عتیق و ارشاد مردم این محل  ، و بنابر این زندگی در این محل واقف بوده است (3) .
خانه ای بود که در زمان خرید جزو چهل - پنجاه خانه ی اعیانی یزد به شمار می رفت با ندرونی و بیرونی .
بیرونی:
 بنام نارنجستان بنام درخت نارنجی که سالها در آن وجود داشت ، با یک اتاق بزرگ تحتانی ، و یک بالا خانه با یک ایوانگونه در وسط و دواتاق پذیرائی در دوطرف آن که یکی بر فراز همین اتاق تحتانی بود و دیگری روی طویله قرار گرفته بود.
اندرونی :
شامل شش اتاق سه دری که نحستین آنها ، در جنوب غرب حیاط ، مورد استفاده ما برای پذیرائی از میهمانان خویشاوند تر ، سه در هم در نقش پنجره مشرف بر بیرونی داشت ، با راهروئی در وسط به اتاق دوم در شمال ضلع غربی مرتبط می شد . 
اتاق اخیر مجهز به پستوی بسیار بزرگی بود که در  شمال آن و در گوشه شمال غربی اندرونی واقع بود و به اینجهت مناسب تر از همه برای سکونت پدر و مادر.
 آنگاه یک راهرو شمالی جنوبی وجود داشت که درِ اتاقی در غرب ضلع شمالی اندرونی به آن باز می شد و در انتهای راهرو مزبور پستوئی کوچک بود که ورودی خود را در آن اتاق داشت . اتاق و پستو در اختیار مادر بزرگم قرار گرفته بودند .
 اتاق دیگری نیز در شرق اتاق اخیر الذکر بود که این چهارمین اتاق ورودیی در راهروئی در شرق خود داشت . شرق این راهرو را ورودیی به راه پلٌه پشت بام ، ورودیی به مستراح و ورودیی به اتاقی در شمال ضلع شرقس اندرونی تشکیل می دادند . اتاق ، کتابخانه و محل مطالعه پدرم شده بود .
راه پله به بالای مستراح پاگرد داشت که در آنجا یک انباری کوچک روباز و یک انباری کوچک دارای در ورودی هم تعبیه کرده بودند .
مستراح دارای چاه نبود ، بلکه هرزآبی به بیرون داشت که همسایه ها بخشی از ملک خود را مسیر رفت و آمد برای کشاورز مستاجر آن هرزآب اختصاص داده بودند .
اتاق شمال ضلع شرقی خانه اتاق ما بچه ها بود که بعدا" تبدیل به زغالدانی شد . جنوب آن راهروئی بود که در دو اتاق دوطرفش و در روبرو در مطبخ به آن باز می شده است ؛ که بعدا" محل ورودی مطبخ و اتاق ذغالدانی را منبع هوائی ساخته بودند و مدخل مطبخ در آخرین اتاق ، یعنی در اتاق جنوب ضلع شرقی قرار گرفته بود و از این اتاق به صورت کارگاه هم استفاده می شد .
مطبخ ، بسیار بزرگ ، دارای پنج اجاق ، و در انتهای خود یک هیزم دانی بزرگ دوطبقه بود .
ضلع جنوبی اندرونی را تالاری بسیار وسیع تشکیل می داد که راهرو ورودی به خود و به حیاط را در سمت غربش داشت و در جنوب یا انتهای خود به یک بادگیر بزرگ ختم می گردید . شرق بادگیر یک گنجینه و غرب آن یک پستو قرار داشت.
زیر تالار بزرگترین زیر زمین خانه با حدود شصت - هفتاد متر مساحت قرار داشت که بخشی از آن ، ذیل بادگیر ، در تابستان از همه جا خنک تر بود . علاوه بر سایر وسایا زمانی حدود ده تاپو و دو خم بزرگ در این زیر زمین محل خوار و بار و سایر اجناس بودند . زیر زمین شمالی که زیر اتاق مادر بزرگ بود هم شامل دو - سه تاپوی کوچک ، دو خم و دو سه خمره و تعداد زیادی قرابه و بغلی و بطری و ... می شد .
حوضی بزرگ و مستطیلی شمالی جنوبی وسط حیاط پوشیده از آجرهای ختائی با دیواره هائی از سنگ سیاه و فواره ای در وسط از همین سنگ بود که دو طرف آنرا دو باغچه مستطیلی به همان اندازه فرا گرفته بودند . در باغچه سمت چپ دو درخت کاج وجود داشت که پس از مرگ پدرم مردم گفتند چون ارتفاع آنها از لب بام بالاتر رفته بوده است پدرم فوت کرده اند و حال اگر بریده نشوند فرزندان ذکور خانه هم یکی پس از دیگری میمیرند و چون والده حوصله آبیاری آنها و حرف مردم را نداشتند دستوردادند که نجار بیاید و آنها را ببرد .
در باغچه سمت چپ دو درخت انار وجود داشت ، و در شمال آن هاون سنگی ئی بود که  حسب مرسوم روی خانه به ما فروخته شده بود .
ورودی خانه در سمت راست طویله ای با سه - چهار آبشخور برای الاغ یا قاطر یا اسب صاحبخانه و میمانان احتمالی او وجود داشت .
خانه ای بود دارای ویترای ها و تزئینات و...     
علیرضا آیت اللهی :
(1)  در دهه 1340  سه - چهار نفر دلٌال در یزد بودند که غالبا" هم جایگاه مشخصی نداشتند ، و در امور معاملات  ملکی هم ورود می کردند . تا آنجا که من به یاد دارم نخستین بنگاه معاملات ملکی در یزد در حوالی 1345 در اوائل خیابان پهلوی سابق ، ضلع جنوبی ، نزدیک به سینما فعٌال شده بود .
(2) در آن زمان هرکسی تا حٌد توان  در محکم ساختن بنای خانه و غیر از آن می کوشیده است ؛ شغل « بساز بفروش » در یزد وجود نداشته است و بنٌا نیز اگر خانه ای را محکم نمی ساخته است شغل و آینده شغلی خود را در خطر می دیده است چنانکه غالبا" بنٌاها بر استحکام مسالح و استحکام ساخت بیش از صاحبخانه اصرار می ورزیده اند ! .
(3) خانه ای بسیار بهتر با قیمتی کمتر در عبٌاسیه ، شمال غربی مسجد شاه طهماسب ، نزدیک به منزل پدر همسرشان حضرت آیت الله العظمی آقا سید یحیی موسوی یزدی وجود داشته است .   
 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , تاریخ اقتصادی یزد , خریدن خانه , شکل خانه , محل معامله, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 1100 تاريخ : يکشنبه 6 بهمن 1392 ساعت: 17:14

لینک دوستان